در ایسلند، گله‌ای از اسب‌ها توسط موجودی ناشناخته که با صدای بلند نفس می‌کشد به وحشت می‌افتد و راه خود را به انباری می‌دهد. بعداً، کشاورز ماریا و شوهرش اینگوار از اینکه می‌فهمند یکی از گوسفندان باردارشان دورگ انسان/گوسفند به دنیا آورده است، شوکه می‌شوند. ماریا رشد می کند تا این هیبرید را به عنوان فرزند خود دوست داشته باشد، آن را به عنوان فرزند خود می پذیرد و نام آن را آدا به نام فرزند مرده اش می گذارد. مادر بیولوژیکی آدا شروع به دردسر می کند، سعی می کند دائماً با آدا تماس بگیرد و بیرون از خانه زن و شوهر پرسه می زند. مدت کوتاهی پس از حادثه ای که آدا ناپدید می شود و بعداً در کنار مادر پیدا می شود، ماریا به مادر آدا شلیک می کند و جسد او را در یک قبر کم عمق و بدون علامت دفن می کند. پتور برادر اینگوار که کمی قبل از قتل به خانه مزرعه می رسد، بی خبر از او، قبل از خواب در انبار شاهد حادثه است.