ولگا پس از جدایی از همسرش، به همراه دخترش ورا به شهری جدید نقل مکان می‌کند. در خانه جدیدشان، او در اتاق زیرشیروانی دفتر خاطراتی قدیمی و ناتمام از یک قاتل بدنام پیدا می‌کند. این دفتر خاطرات نه‌تنها تمام نشده است، بلکه به نوعی هر روز بازنویسی می‌شود، و این مسئله زندگی اولگا و اطرافیانش را به خطر می‌اندازد. او کم‌کم متوجه می‌شود که این دفترچه ارتباطی مرموز با زندگی خودش دارد. در حالی که اولگا سعی می‌کند هویت قاتل را کشف کند، متوجه می‌شود که این ماجرا نه‌تنها خودش، بلکه خانواده‌اش را نیز در معرض خطر قرار می‌دهد. اولگا تنها کسی که به او اعتماد می‌کند، کارلوس، روانشناس دخترش است، اما او همچنین باید با ویکتور، همسر سابقش و مارینا، همسر جدید او نیز دست و پنجه نرم کند تا بتواند از ورا مراقبت کند و راز این دفترچه مرموز را کشف کند.