داستان فیلم در اوایل قرن بیستم و بر روی عرشه کشتی بزرگ و مجلل تایتانیک روایت می‌شود. کشتی تایتانیک به‌عنوان یکی از بزرگ‌ترین و امن‌ترین کشتی‌های زمان خود، آماده می‌شود تا سفر تاریخی خود از انگلستان به نیویورک را آغاز کند. در این میان، رُز دوویت بوکاتر، دختری از خانواده‌ای اشرافی و ثروتمند، به همراه مادرش روت و نامزدش کَل هاکلی که فردی مغرور و مادی‌گراست، مسافر این کشتی می‌شود. رُز که از زندگی مجلل اما محدودکننده خود خسته شده، در همان ابتدای سفر تصمیم به خودکشی می‌گیرد. اما در لحظه‌ی بحرانی، جک داوسون، هنرمندی فقیر اما پرشور، او را نجات می‌دهد. این آشنایی باعث شکل‌گیری رابطه‌ای عاشقانه بین آنها می‌شود و جک با نشان دادن آزادی و شور زندگی به رُز، او را از چارچوب‌های سخت و اشرافی بیرون می‌کشد. در همین حال، کشتی تایتانیک با کوه یخی برخورد می‌کند و همه چیز به یک تراژدی تبدیل می‌شود. جک و رُز در این شرایط سعی می‌کنند برای بقا تلاش کنند و عشق‌شان را حفظ کنند. در نهایت، کشتی غرق می‌شود و این رابطه عاشقانه به پایان تلخی می‌رسد، اما خاطره‌ی این عشق در قلب رُز تا پایان عمر زنده می‌ماند.